کد مطلب:210670 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

چمه یا دنبلان
میوه ای است كه عربها به لغت فارسی آن را چمه گویند چه در عربی حرف (چ) نیست و ایرانیان دنبلان گویند و كوهستانی ها سیب كوهی نامند مانند سیب زمینی است و گویند بسیار مقوی است.

منظور نویسنده این است كه این میوه زیرزمین از اشعه و انوار رعد و برق تكون می گیرد هر سال كه ایام بهار و نوروز رعد و برق بیشتری باشد این میوه و محصول زیرزمینی بیشتر می شود و هر سال رعد و برق كمتر یا دورتر باشد آن نایاب است و هر كیلو شصت ریال یا بیشتر ترقی می كند.

ملاحظه كنید - یك محصولی كه تخم یا نطفه و تكون آن از اشعه برق و صاعقه تولید می شود - چگونه ارتباطی بین مواد و موالید زمین است با مواد طبیعی عالم بالا - و همان



[ صفحه 91]



نسبتی است كه برای حفظ چشم پاشنه پا را معالجه می كنند یا فرورفتگی كف پا را بررسی می نمایند تا تعادل مغز برقرار بماند.

در كشورهائی كه رعد و برق نباشد یا كم باشد اشعه هائی مصنوعی تولید می كنند تا اثر خود را در اعماق زمین برای پرورش نطفه های نباتی باقی بگذارد



آسمانهاست در ولایت جان

كارفرمای آسمان جهان



در ره روح پست و بالاهاست

كوه های بلند و صحراهاست

سنائی



بشنو از قول سنائی در رموز

معنی ای تا واقف آئی بر كنوز



گر تو بكشانی ز باطن دیده ای

زود یابی سرمه ی بگزیده ای



پیر دانا اندر این روزی كه گفت

در حقیقت زین صدف دری بسفت



غیب را ابری و آبی دیگر است

آسمان و آفتابی دیگر است



ناید آن الا كه بر خاصان پدید

باقیان فی لیس من خلق جدید



هست باران از پی پروردگی

هست باران از پی پژمردگی



نفع باران بهاری بوالعجب

باغ را باران پائیزی چو تب



آن بهاری ناز پروردش كند

وین خزانی ناخوش و زردش كند



همچنین سرما و باد و آفتاب

بر تفاوت دان و سررشته بیاب



همچنین در غیب انواع است این

در زیان و سود و در رنج و غبین



این دم ابدال باشد زان بهار

در دل و جان روید از وی سبزه زار



فعل باران بهاری با درخت

آید از انفاسش با نیك بخت



گر درخت خشك باشد در مكان

عیب آن از باد جان افرا مدان



یادگار خویش كرد و بروزید

آنكه جانی داشت بر جانش گزید



وانكه جامد بود خود واقف نشد

وای آن جانی كه او عارف نشد



قول پیغمبر شنو ای جان من

دور كن از خویشتن انكار و ظن



گفت پیغمبر ز سرمای بهار

تن مپوشانید به یاران زینهار



«گفت پیغمبر به اصحاب كبار»

«تن بپوشانید از باد بهار»



زانكه با جان شما آن می كند

كان بهاران با درختان می كند



پس غنیمت باشد آن سرمای او

در جهان بر عارفان وقت جو





[ صفحه 92]





در بهاران جامه از تن بركنید

تن برهنه جانب گلشن روید



لیك بگریزید از برد خزان

كان كند كان كرد با باغ و رزان



راویان این را به ظاهر برده اند

هم بر آن صورت قناعت كرده اند



بی خبر بودند از سر آن گروه

كوه را دیده ندیده كان به كوه



آن خزان نزد خدا نفس و هواست

عقل و جان هم چون بهار است و بقاست



این سطوری كه نوشته شد ندیده ام و نشنیده ام قبل از این كسی نقل كرده باشد یا توجه نموده باشد حتی در علوم طبیعی و تفسیر طبیعیات هم این سابقه به نظر نرسید امید است مورد توجه و عنایت و تكمیل خوانندگان گردد.